سربازی
قربانی
از AZMAT خان و anand gopal nov . 16 ، 2017
عکسهایی از موسسه جیل پرایس / موسسه ، برای نیویورکتایمز
در اواخر شب 20 سپتامبر سال 2015 ، بسیم سعید در اتاق مطالعه خانهاش در قسمت شرقی موصل نشسته بود و چهرهاش از روی صفحه کامپیوتر روشن شدهبود . همسرش ، Mayada ، در حال حاضر در طبقه بالا در بستر بود ، اما بسیم توانست ساعتها وقت خود را از طریق بازبینیهای ماشین در یوتیوب از دست بدهد : the Alpina B7 ، Audi Q7 . تقریبا ً هر شب این طور میگذشت . بسیم به مدت طولانی مزه سواری سریع را در خود harbored ، اما در اطراف ISIS اشغالشده ، نمایشگاههای خودرو تیره ، و ماشین خانواده در گاراژ او - در سال 1991 - به سختی در یک سال مورد استفاده قرار گرفته بود . هیچ جا نبود که برود .
The در جنگل ، یک محله روستایی در سواحل دجله ، جایی که ویلاهای مرمر و گچبری در میان جنگلهای درختان اوکالیپتوس ، chinar و کاج ترتیب داده شدهبود ، زندگی میکردند . Cafes و رستورانها در سواحل رود سواحل را پر کرده بودند، اما از زمانی که این شهر در سال گذشته در ISIS و ISIS قرار داشت ، Basim و Mayada ترجیح داده بودند در خانه خود را سرگرم کنند . آنها صندلیهایشان را روی توری میگذاشتند و kebabs را روی توری میگذاشتند ، و Mayada در تلاش برای حفظ زندگی که همیشه آن را میدانستند ، به پیتزا یا برنج سرخشده چینی خدمت میکردند . پسرشان ، یحیی ، مطالعات خود را در دانشگاه موصل رها کرده بود و از آن زمان تا به حال او را ندیده بودند ؛ کسانی که در شام و شام خود را ترک کرده بودند میتوانستند به خلافت وارد شوند، اما زمانی که آنجا بودند ، آنها نمیتوانستند خارج شوند - بنبست که مردم را در هر کجا که خود را پیدا کرده بودند ترک کردند . جشنها ، عروسیها و graduations میآمدند و میرفتند ، مراسم انبار شده برای آن لحظه بسیار دور بود : رهایی .
خانه Razzo قبل از حمله به خانه رسید . از Basim Razzo :
در بعدی خانه بسیم نزدیک خانه تقریبا ً مشابهی بود که به برادرش ، Mohannad و همسرش عزا تعلق داشت . آنها تقریبا ً در آن ساعت به طور حتم خوابیده بودند ، اما بسیم حدس زد که پسر 18 ساله آنها ، نجیب ، هنوز در خواب است . چند ماه پیش ، او توسط پلیس مذهبی دولت اسلامی عراق و شام به خاطر پوشیدن شلوار جین و تیشرت با نوشتههای انگلیسی دستگیر شد . او 10 ضربه شلاق به او زد و ، به عنوان یک معیار تحقیر بیشتر ، موهایش را به تندی شکافت . اکنون او بیشتر اوقات خود را در خانه ، معمولا ً در فیسبوک ، گذراند و گفت : " یک روز همه چیز تمام خواهد شد ." تا آن روز ، من با تمام توان خود ادامه خواهم داد ."
بعضی وقتها بعد از اینکه پدر و مادرش شبها زندانی میشدند ، او کلید را از کمد بیرون میآورد و به خانه عمویش دستبرد میزد . بسیم توانایی عجیبی داشت که باعث شود تا برادرزاده او تاریکی موقعیت خود را فراموش کند . در این باور که هر زندگی انسانی - هر شکست و پیروزی ، هر دل شکستگی و پیروزی - به وسیله چهلمین روز در رحم نوشته میشود . بسیم به خصوص یک مرد مذهبی نبود ، بلکه آن ماده کوچک ایمان چیزی بود که به نظرش یک حقیقت اجتنابناپذیر بود، حتی در زمان جنگ عراق : همه چیز به یک دلیل اتفاق میافتد . این یک تضمین بود که به همه پیشنهاد میکرد ؛ یحیی یک سال تحصیل را از دست داده بود ، ولی در تبعید او را دیده و به او پیشنهاد کرده بود که عشق به زندگی او را، یعنی عشق به زندگی خود ، از دست بدهد . " بسیم به Mayada میگفت : " میبینی ؟ این سرنوشت است ."
تا زمانی که به یاد داشته باشد ، این راه را تا آنجا که به یاد داشت ، احساس کرده بود . او یک مدیر 56 ساله در at ، شرکت مخابرات چند ملیتی چینی ، در دهه 1980 در دانشگاه میشیگان غربی به تحصیل مهندسی پرداخت . He و Mayada in و Mich زندگی میکردند . در یک آپارتمان کوچک - خوابه که Mayada به عنوان مرکزی برای کار خود به عنوان نماینده Avon به کار برد ؛ او کوچک شد ، آرایش و کرم پوست را به همسایگان ارائه کرد ، اما به زودی فروش به Kalamazoo و Comstock را گسترش داد . در عرض یک سال ، او به اندازه کافی پسانداز کرده بود تا بسیم دوربین 700 دلاری را بخرد . بسیم به توانایی او برای تحمیل نظم بر چیزهای عجیب و دنیوی و تسلط بر همه چیز از تکالیف شیمی یحیی با جوابی غریب برای picnics و کلوبهای روتاری تکیه کرد . سرنوشت بود . آنها برای 33 سال است که ازدواجکرده اند .
منبع سایت سربازی