سربازی
بیرون ، هواپیما بلند شد و اتاق لرزید . او مدارکی را در دست داشت و به همین دلیل ، ما به حدی پوشیده شدهایم که میتوانیم به شما بدهیم . بنابراین مقدار دلار آمریکا 15000 دلار است ، که به شما در دینار عراق پرداخت میشود ، بنابراین 17، 550، 000 دینار . و اگر شما مایل به قبول آن هستید -
بسیم با ناباوری به او نگاه کرد و گفت : " نه .
" تو حاضر نیستی قبول کنی ؟ "
" این یک توهین به من است . نه ، قبول نمیکنم . متاسفم ."
او با حیرت به من نگاه کرد و گفت : " من هم متاسفم ."
چند لحظه گذشت و همه ساکت نشستند . Feeney دوباره توضیح داد که آنها با مقررات خودشان پوشیده شدهاند . بسیم گفت : " من باید بگویم ، " من متاسفم که بگویم ، مضحک و مضحک " ، گفت که میخواهد مدارک رسمی را ثابت کند تا بتواند یک روز به طور صحیح به موصل برگردد . Feeney قول داد تماسهای تلفنی برقرار کند . جلسه به سرعت به پایان رسید .
بسیم به هوای اواخر بعد از ظهر رفت . ترافیک در فرودگاه جمع شدهبود : اتوبوسها پر از خانوار بودند ، بچهها آرنج شان را از تاکسیها چسبیده بودند. بسیم با ناباوری به خانه رفت ، انگار که در یک شوخی پیچیده زندگی میکرد و آمریکاییها هر دقیقه با پیشنهاد جدی تماس میگرفتند . او گفت : " حقیقت این بود که او هرگز انتظار نداشت تا حد کامل خسارتهای مادی خود را جبران کند ، و میدانست که ارتش در تجارت غرامت نیست ، بلکه پس از ماهها ، بسیار عقب و جلو ، تحقیر سوختهاست ."
در خانه ، او گزینههای خود را در نظر گرفت . او یک وکیل میخواست - اما از کجا ؟ آیا عراق میتواند یک وکیل آمریکایی را پیدا کند ؟ مبلغی که ائتلاف ارائه کرده بود از دستورالعملهای خودش فراتر رفت ، که 2، 500 دلار برای هر عراقی را تصریح میکرد ، اما Mohannad و نجیب را تحت پوشش قرار نداد که به این معنا بود که او - یا خواهرش - به طور بالقوه باید این فرآیند را دوباره تحمل کند . او به آمریکا سفر کرد تا یک مدافع پیدا کند ، اما گرفتن ویزا تقریبا ً غیر ممکن بود . در ماههای اولیه بعد از این حمله ، او حتی میخواست که به آنجا نقلمکان کند و به دنبال پناهندگی باشد . حالا این فکر احمقانه به نظر میرسید .
برای اولین بار در 17 ماه پس از حمله ، BASIM AN را از ائتلاف دریافت کرد .
با وجود همه چیز ، بسیم نمیتوانست خودش را راضی کند که از آمریکاییها متنفر شود. در واقع ، این تجربه مدرک دیگری برای نظریهای بود که او برای مدتی در آن پناه گرفته بود: او ، هموطنان عراقی و حتی آمریکاییهای عادی ، همگی در یک نمایش بزرگتر از هر یک از آنها بازی میکردند . او چند هفته بعد با جامعهشناسی 119 ، گروه نژاد و روابط قومی در ایالت پن صحبت کرد و گفت : " من هیچ مخالفتی با یک شهروند عادی آمریکایی ندارم . من هرگز کسی را اذیت نکردم - در واقع ، بسیاری از آنها برای من بسیار مفید بودند ."
او ادامه داد : " این وضعیت جنگ ، شرکتهای بزرگ پشت آن هستند " و این جایی است که قدرت واقعی در آن قرار دارد ، نه با آمریکاییها . او به این نتیجه رسیده بود که خانواده او ، همراه با تمام عراقیها ، در the نیروهای بزرگ مثل نفت و empire گرفتار شده و تنها پناهگاه در چیزی حتی عظیمتر است : ایمان . او مذهب خود را کشف کرده بود ." پیوندی بود که بین من و خدای من رشد میکرد . از او به خاطر زنده نگه داشتن پسرم تشکر کردم . از او تشکر کردم که عملیات من موفقیتآمیز بودهاست . اکنون میتوانم راه بروم ."
همان خدایی بود که تمام عمر خود را از چهلمین روز در رحم یادداشت کرده بود . بسیم به دانش آموزان گفت : " هر زمان که به خانه برمی گردم ، دخترم در کالج خواهد بود ، دخترم در کالج خواهد بود ، او میخواست این موضوع را مطالعه کند و - روزی نیست که من در مورد آنها فکر نکنم . اما در نهایت ، زندگی ادامه دارد ."
منبع سایت سربازی