سربازی
Rafea al ، یک رهبر قبیلهای در انبار که از عملیات دولت علیه دولت اسلامی حمایت میکند ، گفت : " مشکل بین ایران و عربستان بر ما تاثیری نخواهد داشت و افزود : " ما دهها شهید برای ایران یا عربستان ، بلکه برای کشور ما ، برای شهر of ، و بهتر از عربستانسعودی و ایران را آزاد میکنیم ."
آخرین دور تنشها روز شنبه با اعلام این که دولت سعودی یک روحانی مخالف شیعه مخالف ، شیخ نمر نمر - را اجرا کردهاست ، آغاز شد .
او به شدت خانواده سلطنتی سعودی را مورد انتقاد قرار داده و اعلام کرده بود که حاکمان ظالم باید بدون توجه به فرقه ، از رئیسجمهور مستبد حمایت ایران از سوریه ، بشار الاسد ، روبرو شوند .
ثبتنام برای مترجم شفاهی
برای بینشهای اصلی ، تفسیر و بحث در مورد داستانهای مهم خبری هفته ، از مقاله نویسان مکس فیشر و آماندا Taub عضو شوید .
امضا
پشت تقسیمات سیاسی استارک ، یک نقشه پیچیده از شیعیان و شیعیان
جغرافیای دو شاخه اصلی اسلام یک عامل کلیدی در درگیریهای منطقه است .
5 ژانویه 2016
در حالی که واکنشها به سرعت حاصل شدند، عراق بر روی زمین میانی گام برداشت و اعدام را محکوم کرد اما به سعودیها اطمینان داد که سفارت جدید آنها میتواند بماند و حمایت شود .
بسیم به مدت کوتاهی پس از دریافت گزارش ، تصمیم گرفت به جنگل برگردد . بازدید از دولت اسلامی و شام در این کشور خطرناک بود - اما او میخواست ببیند که چه چیزی باقی ماندهاست ، و او ما را به همراه خود برد . صبح زود به راه افتادیم و از دهکدههای متروک و متروک عبور کردیم و از طریق ایستهای بازرسی پر زرق و برق ، پرچم شبه نظامیان سرخ ، آبی و سبز و بر روی یک بلوار عریض که مملو از دستفروشان دورهگرد و بچههای خیابانی بود ، عبور کردیم . بلوکهای شهری با خاک یکسان شده بودند . بسیم به وسیله ویرانی که انتظار داشت براساس فیلمهایی که دیده بود غافلگیر نشد ، اما از ترافیک شگفتزده شد . او به صحنههای مربوط به گذر نگاه کرد ، گویی راهنمای تور بود و تاریخچه هر محله را بازگو میکرد . به نظر میرسید که تظاهر به آرامش است ، تلاشی برای ایستادگی در برابر شکنجه بازگشت ، اما واقعیت در نهایت هویدا شد و گفت : " من کرخت شدهام ."
از ساختمانهای ویرانشده گذشتیم . در اطراف لاشه یکی از دیوار بتونی ، هنوز دستنخورده ، جایی که شام و شام در آن دو دست را با التماس باز کرده بود . بسیم این کتیبه را ترجمه کرد : راه خدا برای هر چیزی که داری . اگر این کار را بکنی ، این کار را به تو محول خواهد کرد .
به سوی رودخانه دجله حرکت کردیم . همچنان که نزدیک میشدیم ، میتوانستیم خانهها ، خانهها و منارههای در طرف دیگر را ببینیم ، که هنوز تحت کنترل دولت و شام بودند . و سپس ناگهان شهر از بین رفت . وارد جنگل شدیم که یک آبادی بود . درختان انجیر ، زردآلو و لیمو بودند و هوا از پشه پر بود . به یک دروازه زرد رنگ رسیدیم . بسیم به قدری بیرون رفت که نزدیک بود نزدیک شود . او سپس آن را باز کرد و برای اولین بار در 18 ماه به ملک خود رفت . ما او را در امتداد یک مسیر سنگی بزرگ دنبال کردیم . او جلوی یک دیوار خرد شده توقف کرد که به وسیله تکههای بتون احاطه شده بود. او گفت : " میلگرد به شکل موها کنار رفت و گفت : " این اتاق رختشویخانه بود ."
در سمت راست چیزی بود که زمانی آشپزخانه او بود . بوی ضعیفی از درونم بیرون آمد . باقیمانده یک میز و سه صندلی دیده میشد . تنها در میان شیشههای خرد شده و میلههای فلزی سوخته ، صفحاتی از دستور العملها بود : Cookies & ، خشک شدن شکلات ، شکلات Mousse .
ما به سمت بقیه زباله حرکت کردیم . تکههای سنگ مرمر ، بلوکهای بتونی ، چند تشک ، دو بشقاب ماهواره ، یک راکت تنیس اسپالدینگ ، یک کتاب معادلات ، یک سینک حمام . حیاط پشتی دستنخورده بود ، حداقل ما هنوز یک استخر داریم ! بسیم با حالی پریشان گفت : " بسیم گفت .
دوباره به اتاق لباسشویی برگشت . او در یک گوشه چشمش را دید که از زیر آوار بیرون آمده بود و روی یک سکوی سفید قرار داشت. او گفت : " من به او گفتم که آنها بسیار بالا هستند و ممکن است سقوط کند ." او میتوانست او را در حالی که از پلهها پایین میآمد ، مجسم کند .
منبع سایت سربازی